در این مقاله در ایران استارتاپ از وبلاگ اریک ریس مروری اجمالی از اصول اساسی شیوه استارتآپ ناب ارائه شده است. آنگاه به طور دقیقتر به بررسی هریک از این اصول و هریک از اصطلاحات تخصصی میپردازیم.
- شناسایی باورهای مرتبط با آنچه که برای موفقیت استارتآپ حقیقت دارد. ما این باورها را فرض پذیرش قلبی مینامیم.
- تدارک دیدن آزمایشی برای بررسی این فرضیات به سرعت و ارزانی هرچه تمامتر. ما این را کمینه محصول پذیرفتنی مینامیم.
- تفکر مانند دانشمندان. در نظر گرفتن هر آزمایش به منزله فرصتی برای آنکه چه چیز موفقیتآمیز است و چه چیز این طور نیست. ما این را «واحد پیشرفت» برای یادگیری معتبر استارتآپها مینامیم.
- یادگیری از هر آزمایش و تکرار مجدد این حلقه. این چرخه تکرار، حلقه بازخورد ساخت- اندازهگیری- یادگیری نامیده میشود.
- تصمیمگیری در مورد لزوم تغییر راهکار (تغییر اساسی) یا حفظ روند کار (ایستادگی) بر مبنای برنامهای منظم (هماهنگی).
بینش اساس همه استارتآپهاست. هدف استارتآپ ناب یافتن سریعترین راه ممکن برای تحقق این بینش است. مسلما، جزئیات نحوه دستیابی به پاسخ برای هر پروژه متفاوت است، اما از مراحل اساسی مشابه، یعنی به کارگیری شیوههای علمی برای تجزیه نظامیافته طرح به جزئیات آن از طریق آزمایش سریع، پیروی میکند.
استارتآپ ناب در وزارت آموزش و پرورش
در ماه اوت سال ۲۰۱۳، پرزیدنت اوباما اعلام کرد که وی در جستجوی راهی بهتر برای پاسخگویی موسسات آموزش عالی و دانشگاهها در مقابل عملکردشان در خدمت رسانی به دانشجویان است. اگر فرزندی داشته باشید که در سن رفتن به دانشگاه باشد و یا به این سن نزدیک باشد، احتمالا به فهرست بهترین دانشگاههای ایالت خود یا بهترین دانشگاهها برای رشته مورد علاقه فرزند خود نگاهی انداختهاید. اما در بسیاری از این راهنماهای رتبهبندی دانشگاها، معیارهای به کار گرفته شده برای ارزیابی آنها با توانایی این دانشگاهها در آموزش دانشجویان و آماده سازی آنها برای ورود به نیروی کار، همبستگی ندارد. سرمایهگذاری برای ساخت بناهای جدید یا گردآوری پول زیاد از فارغاتحصیلان به همان اندازه نرخ کلی فارغالتحصیلی، فارغالتحصیلی برحسب میزان درآمد، میزان بدهی که دانشجو در هنگام تحصیل در دانشگاه متحمل میشود، و میزان درآمد دانشجویان پس از فارغالتحصیلی، مهم درنظر گرفته میشود. لیزا گلوبتر، مدیرارشد خدمات دیجیتال وزارت آموزش و پرورش که این پروژه را رهبری میکرد، ذکر میکند که، «رئیس جمهور با استتفاده از سنجههای مرتبط با موفقیت، مقرون به صرفگی، و نتایج خواهان تغییر بحثهای مربوط به نحوه تعیین ارزش دانشگاهها بود.»
همه افراد شاغل در بخش گلوبتر، در مورد آنکه در ابزار جستجویی که خواهان ایجاد آن بودند، کدام معیارها باید وارد شود، ایدههایی داشتند. آیا مردم به عوض بررسی «قیمت اعلام شده» باید به بررسی این مسئله بپردازند که فردی با درآمد پایین که کمک مالی دریافت میکند، چقدرباید بپرازد؟ این تیم چگونه میتواند برای فردی که با بررسی دادهها آشنایی ندارد، شرح دهد که دانشگاهی با نرخ فارغالتحصیلی ۱۵درصد، احتمالا گزینه خوبی نخواهد بود؟ تعداد عواملی که باید مدنظر قرار میگرفتند و شیوههای رویکرد به پروژه بسیار زیاد بودند.
تیم تصمیم گرفت که مدتی دست از کار بکشد. گلوبتر میگوید، «ما تصمیم گرفتیم که به عقب بازگردیم و دریابیم که مسئلهای که خواهان حل آن هستیم، چیست؟ آنچه که میخواستیم انجام دهیم تغییر دادن مباحث مربوط به نحوه تعیین ارزش دانشگاهها و آنگاه فراهم آوردن امکان تصمیمگیری آگاهانه و اعلام مخالفت برای مصرفکنندگان بود.» تیم گلوبتر با درنظر گرفتن پروژه به شیوهای مشتری محور دریافت، که باید وارد میدان شوند و دست به آزمایش بزنند.
آنها برای درک اینکه چه چیز را باید آزمایش کنند، کار خود را با توجه به مشتریان واقعی آغاز کردند. «ما دریافتیم که باید با دانشجویان، خانواده آنها و مشاوران راهنما صحبت کنیم. اگر مایل باشیم به دانشجویان کمک کنیم تا دریابند که خواهان ورود به کدام دانشگاهند، باید با برخی از آنها صحبت کنیم.» این کار عملا هرگز در دولت انجام نشده بود. یا همانطور که گلوبتر میگوید، «اندکی غیرمعمول بود.»
بسیاری از پروژههای مانند این گرفتار ماهها و سالها تحقیقات بازار و «فلج تحلیلی» شدهاند. این تیم عامدانه کارها را ساده کرد. آنها به مرکز خرید واشنگتن رفتند و به دنبال دانشآموزان سال آخر یا ماقبل آخر دبیرستان گشتند تا از تجارب آنها در مورد روند درخواست ورود به دانشگاه سوال کنند. آنها حداقل هفتهای یکبار به این مرکز خرید سرمیزدند و از دانشآموزان شش سوال ساده میپرسیدند و با استفاده از پاسخ آنها فرضیات خود در مورد امکاناتی که مشتریان خواهان آن بودند را اصلاح میکردند.
مدت زمان کوتاهی بعد، این ایدهها به آزمایشهای ملموس تبدیل شدند. این تیم به عوض درخواست ابزارهای نرمافزاری گران، گوشیهای مقوایی کشویی درست کردند، تا تجربه استفاده از برنامهکاربردی که درنظر داشتند طراحی کنند را تکرار کنند، و این تلفنهای تقلبی را با خود به مرکز خرید بردند. گلوبتر میگوید، «این تجربه واقعا جالب بود. مردم از شست خود برای بازکردن گوشیها استفاده میکردند.»
این تیم همه چیز را آزمایش کرد، و کشف کرد که مردم عملا در جستجوی چه اطلاعاتی هستند و کدام اطلاعات را نادیده میگیرند. گلوبتر میگوید، «یکی از ویژگیهایی که بدوا در نظر داشتیم، این بود که در نتایج جستجو بتوانید دانشگاهها را به فهرست مقایسه اضافه کنید و آنگاه آنها را با یکدیگر مقایسه کنید. حتی یک نفر هم به این کار علاقهای نداشت. هیچ کس سوالی در مورد آن نپرسید و هیچ کس بر آن کلیک نکرد.»
هر نمونه مقوایی عملکردی اندکی بهتر از نمونه قبلی داشت. زمانی که تیم از طرح جدید خود اطمینان حاصل کرد، ساخت ابزار مصرف کننده و همچنین نسخه API (رابط برنامه کاربردی) آن را آغاز کرد تا مصرفکنندگان بتوانند در جایی به جز وبسایت وزارت آموزش و پرورش به این دادهها دسترسی داشته باشند.