در جلسه مشترک با سرمایه گذار اولین بار مزه تلخ اختلاف را تجربه می کنند. گویی فراموش کرده اند که عضو یک تیم هستند و با هم رویاهایی دست نیافتنی را در سر پرورانده اند. در کمتر از یک ماه، حسهای مختلفی مثل عدم تفاهم، بی توجهی و بی اعتمادی را در چشمان هم کشف می کنند. چند ماهی که از جذب سرمایه جدید می گذرد، منابع مالی که رو به اتمام می رود و هیجانات فروکش می کند، نقدها تیزتر می شود، سیاست ها بسته تر می شود و زبان ها تندتر، و اتفاقات پیش بینی نشده ای می افتد.
پرده پرده این تصاویر واقعیت های زندگی کارآفرینان و بنیان گذاران اطراف ماست؛ کسانی که هزاران داستان تلخ و شیرین برای تعریف کردن دارند و هر کدام منحصر به فرد و ارزشمند. اما مشکل کجاست؟ اولین گام اشتباه را کجا برداشته که سر بزنگاه بروز کرده و تیم را غافلگیر می کند؟ به عبارتی:
بنیان گذار جوان و تازه کار، چگونه می تواند آسیبهای ناشی از اختلاف ها را درون تیم و بین اعضا به حداقل برساند؟
مسایل اصلی تیمها:
در تیمهای برنده، چه آنها که دربارهشان خواندهایم و چه آنها که از نزدیک دیده ایم، رفتارهایی هست که آنها را متمایز می کند، و در مقابل، در تیمهای پرمشکل، بعضی رفتارها، بین اعضا، تبدیل به عادت و فرهنگ نشده است:
- در تیمهای یکپارچه، افراد زمان قابل توجهی را برای بناکردن اعتمادی عمیق و ریشهای بین همه اعضا صرف می کنند. در فضایی که یک کسب و کار باید رشدی چند برابر سریع تر از یک شرکت بزرگ رو تجربه کند و به اندازه بزرگ برسد، همه اتفاقها، ارتباطها، فرآیندها، و تغییرها، روی دور تند صورت می گیرند. رهبران خودآگاه، در این شرایط، نیک میدانند که وجود انسان و ابعاد مختلف زندگی او، آسیبپذیری بیشتری پیدا می کنند، و نیاز به ورزش و رسیدگی بیشتری دارند. خوراک ارتباط سالم و مبتنی بر اعتماد هم، چیزی نیست جز تمرین ارتباط بر مبنای شفافیت و احترام و اصول اولیه بازخورد دادن و البته شناخت و پایبندی اعضا به ارزشهای تعیین شده تیم.
- ترس از اختلاف در تیمهای موثر کم تر دیده می شود و چه بسا افراد یاد می گیرند تا با آغوش باز برای شناختن و حل اختلاف ها وقت بگذارند و از آن ها به عنوان فرصتی برای عمیق تر شدن ارزش ها در فرهنگ سازمان بهره ببرند.
- در این تیمها قسمت بزرگی از موفقیت، به خصوص در فضاهای فرهنگی پرتعارف و غیرمستقیمی مثل مردم ما، مدیون تعریف نقش اعضای تیم و مشخص کردن مالک یا صاحب هر فرآیند، پروژه و فعالیتی ست. یک الگوی معروف مدل RACI است که برای هر فعالیت مورد نظر، یک مسوول (Responsible)، یک پاسخگو (Accountable)، یک نقش مشاور (Consulted) و یک نقش مطلع شونده (Informed) تعریف می کند، که این نقشها برای هر فعالیت متفاوت است. به این ترتیب که فرد مسوول برای انجام پروژه، نتایج و تصمیم ها را به فرد پاسخگو گزارش می دهد، در موردشان با مشاور، یا مشاوران مشورت می کند، و نتیجه کلی را نیز در هر مرحله به اطلاع افراد مطلع شونده می رساند.
- و در نهایت یکی از مهم ترین تفاوتهایی که باید به طور خاص در مورد تیمهای ایرانی بیشتر روی آن تمرکز کرد،نتیجهمحوری و تمرکز روی خروجی است. یاد گرفتن این موضوع که در جلسات، صحبتهای کاری، مرور روزانه اسکرام، و …، وقت ارزشمند خود و تیم را قبل از همه چیز و بالاتر از هر مسالهای صرف نتایج و دستیابی ها کنیم و نه جزییات، روشها و توجیه علت دست نیافتن به اهداف.
بازاریابی نسخه 3.0.2
ریشهی اکثر مشکلات تیمی در قاعده هرم و در مساله “اعتماد” است. متخصصان برند نیز، امروز دیگر برند را نه فقط در ارتباط با مشتری و رقبا و شاید جامعه، که در ارتباط نزدیک و پایدار با تمام ذینفعان به خصوص خود کارکنان، سهامداران و همفکران (Community) اطراف کسب و کار و یا محصول تعریف می کنند. در این شرایط، برای رسیدن به یک “هویت برند” (Brand Identity) قوی و اثرگذار، پیش از همه نیاز به تعریف “نیت برند” (Brand Purpose)داریم. در همین نقطه ست که کسب و کار، برای اولین بار خیلی جدی وعده های برند (Brand Promises) خود را طراحی و با ذینفعان خود مطرح می کند؛ این که چه کاری را برای مخاطب خود انجام داده و چه چیزی را برای وی به ارمغان خواهند آورد، و در نگاهی جامع تر، به قول دیوید آکر، مقصود اصلی تر خود، که مربوط به جایگاه اجتماعی و آورده های احساسی خود برای مخطب است را نیز مطرح میکنند. مثلا، نیت یا هدف کارکردی کوکا کولا، “رفع تشنگی با طعمی مطبوع” است، در حالی که نیت بلندترِ آن “فراهم کردن شادی” است.
این که مشتریان، در بیرون سازمان، وعدههای برند، و اهداف مطرح شده آن را بپذیرند و به آن اعتماد کنند، به تلاش سازمان در ایجاد این اعتماد بین مشتریان داخلی (کارکنان) و ارتباط آنها با جامعه مصرف کنندگان یا همان Community بستگی دارد. ما در دورانی زندگی می کنیم، که جامعه مصرف کنندگان برند، با انبوه محتوای کسب و کار و همچنین محتوای کاربرها، و کانالها و رسانه های مختلف، دایما توانمندتر می شوند و مشتریان، چشم و گوششان، نه به کسب و کارها و رسانههای رسمی ایشان، بلکه به گفتهها و جهت گیری های جامعه مصرفکنندگان آن برند، و برندهای شخصی کارکنان سازمان است.
و در این شرایط، کانال اصلی بازاریابی اعتماد است، که با کمک تعریف نیت والای برند و پایبندی به آن تقویت شده، و مستقیما جامعه مصرفکنندگان را به مهم ترین بازاریابان شما تبدیل می کند. و نتیجه دنیایی است، از ارتباطات افقیبین کسب و کارها، جوامع، و مصرف کنندگان، و کم شدن کنترلهای عمودی و بالا به پایین و صد البته در این شرایط، تنها برندهای صادق، اصیل و واقعی خواهند بود که دوام می آورند.
به قلم: کاوه یزدی فرد، مدیر ارشد عملیات آواتک