اغلب مردم عرضهی اولیه سهام یک شرکت یا IPO را با چنین تصاویری به یاد میآورند: کارآفرینان و مدیرانی که یکشبه به ثروت هنگفتی رسیدهاند. یک ذهن نوآور، ایدهای را به کسبوکار تبدیل میکند، سرمایهگذاران را راضی میکند بودجهی لازم برای رشد را بپردازند، ارزش سهام بهمرور بالا میرود تا جایی که مدیریت، برای عرضهی عمومی سهام شرکت آماده میشود.
این روایت، داستان خوبی به نظر میرسد زیرا مفهوم سادهای از روند کارآفرینی و چشماندازی کوتاه از یک IPO و ذینفعان آن را توصیف میکند. ولی ما با تمرکز روی افزایش قیمت سهام، فراموش کردیم که آماده شدن برای IPO به همان اندازه اهمیت دارد که تجارت سهام. بهعلاوه عرضهی عمومی سهام مستلزم اجرای سیاستهایی است که فراتر از شرکت، بنیانگذاران و سرمایهگذاران آن هستند.
شاید ما بهجای اینکه بپرسیم چرا سالانه IPOهای کمی برگزار میشود، باید سؤال کنیم که چرا شرکتهای کمتری برای IPO آماده هستند؟ فقط به این دلیل که شرکتی تصمیم میگیرد سهام خود را عمومی نکند، به این معنی نیست که نمیتواند مسئولیت آماده شدن برای IPO را به عهده بگیرد یا اینکه اصولاً شرکت متعهدی نیست.
شرکتهای خصوصی، چه آنها که تصمیم میگیرند سهام خود را عمومی کنند و چه آنها که نه، میتوانند و باید برخی از استانداردهای اداری، رهبری مسئولیتپذیر و شفافیت عملکرد مالی خود را اثبات کنند. سرمایهگذاران، بازارهای مالی و مشتریان تمایل دارند شرکتها دائماً خودشان را مورد ارزیابی قرار داده و نتایج این بررسیها را اعلام کنند. زیرا این نتایج بهطور ضمنی اشاره میکنند که شرکت و پیرو آن سرمایه، در حال رشد است.
امروزه بسیاری از شرکتهای خصوصی، از سطوح بیسابقهی سرمایهی ویسی برخوردارند و مجبور نیستند برای تأمین سرمایهی خود، سهامشان را بفروشند. در سطح جهانی، نرخ بهرهی پایین باعث شده قیمت سرمایه پایین ارزیابی شود و شرکتها دیگر نیازی ندارند که پول و بودجهی خود را از کانالهای عمومی به دست آورند. ازآنجاکه اشخاص و مؤسسات، پورتفولیوی خود را به سرمایهگذاریهای متنوع اختصاص میدهند، شرکتهای خصوصی نیز راحتتر میتوانند به منابع مالی دسترسی داشته باشند. محبوبیت IPOها بهمرورزمان کمتر و اجرای آنها سختتر میشود. درنتیجه تعداد کمتری از شرکتها و سرمایهگذارانشان، متمایلاند گزینهی عرضه عمومی سهام را انتخاب کنند.
از بعد دیگر، گرچه IPOهای کمتری برگزار میشود، ولی به این معنی نیست که شرکتها کوچکتر شدهاند. برعکس، شرکتها زمانی به عرضهی عمومی سهام میاندیشند که دیگر خیلی بزرگشدهاند. طبق دادههای دانشکدهی کسبوکار وارینگتون دانشگاه فلوریدا، بین سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۸، بهطور متوسط در هرسال ۲۹۸ شرکت با میانگین سرمایه بازاری ۱۱۵ میلیون دلار، عمومی شدهاند.
بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۶، بهطور متوسط ۱۰۸ شرکت با متوسط سرمایه بازاری ۴۶۵ میلیون دلار، IPO خود را برگزار کردهاند.
یونیکورنهای آمریکا، یعنی شرکتهایی با ارزش بیش از یک میلیارد دلار، مجموعاً حدود ۳۶۰ میلیارد دلار ارزشدارند. باشگاه جهانی یورنیکورنها، شامل ۲۱۴ شرکت خصوصی با مجموع سرمایهی ۷۴۵ میلیون دلار (حدوداً) است. به لحاظ تاریخی، اکثر این شرکتها باید تاکنون سهام خود را در بازار بورس بهطور عمومی فروخته باشند. اما اینطور نیست. این شرکتها تحت تأثیر حجم بالا و غیرثابت سرمایههای ویسی، نوسان میکنند و خود را به کسی پاسخگو نمیدانند. نتیجه؟ کاپیتالیسم در شرایط مبهم و پر ایهام رشد نمیکند.
آنچه در شرکت اوبر گذشت، نمونهی خوبی از عواقب عدم مسئولیتپذیری و پاسخگویی شرکتها است: رسواییهای اخلاقی کالانیک، پروندهی شکایتهای متعدد قانونی و شکست در پروسههای نظارتی، دستاورد این فرزند ناخلف شرکتهای تکنولوژی خصوصی است. جریانی که نهایتاً باعث شد سافت بانک ۳۰درصد از سرمایهگذاری خود را در این شرکت کاهش دهد و پیغام هشداری به مدیریت اوبر ارسال کند: «رشد کنید.»