عصر تاسیس شرکت های نوپای موسوم به تک شاخ[1]، ارایه گر تصویر تحریف شده ای از موفقیت کارآفرینی، شده است. تمام بحث هایی که در مورد خروج در ازای چند میلیارد دلار صورت می گیرد، تنها پر طمطراق جلوه دادن اعدادی است که حکایت از پیروزی دارند. راه اندازی و فروش یک شرکت به قیمت ۱۰۰ میلیون دلار از نظر احتمال کارآفرینی خالص، اما امری بسیار دور از ذهن محسوب می شود، اما در بسیاری از گوشه و کنار جهان امروز ، که شرکت های نوپا در آن حضور دارند، به چنین نتایجی با دیده موفقیت نگاه نمی شود.
این باور عجیب و غریب، جهانی نیست، اما برای تعداد قابل توجهی از سرمایه گذاران خطر پذیر و ناظران صنعتی، مشاهده عددی با کمتر از ۹ رقم در قبال خروج شرکت، دلسرد کننده است. در واقع، در جامعه عوام زده آمریکا، این امر خیلی تعجب آور نیست.خبرنگاران حوزه سیاسی می خواهند در مورد رئیس جمهور و دیوان عالی کشور، بنویسند، نه در مورد دولت ایالتی. به همین ترتیب، روزنامه نگاران حوزه فن آوری نیز می خواهند در مورد شرکت هایی بنویسند که از سرمایه گذاران میلیونی به سرمایه گذاران چند میلیارد دلاری رسیده اند، سرمایه گذارانی که می خواهند با اعطای ۵۰ میلیون دلار به شرکت های برنده، خروج ۱۰۰ میلیون دلاری را برای این شرکت ها رقم زنند و این را می توان بیشتر به عنوان جایزهاى دلگرم کننده پنداشت تا دلیلی برای دلخوشی.
در چنین فضایی، به نظر می رسد که خروج با مبلغی بالای ۱۰۰ میلیون دلار به استخدام فردی غول پیکر برای انجام امورتان شبیه باشد. به منظور روشن شدن چنین تحریفی که در مورد واقعیت صورت گرفته، ما میزان خروجی بخش خاصی از بنیانگذاران موفق دهه های اخیر را مورد بررسی قرار داده ایم-کسانی که بدل به سرمایه گذاران خطر پذیر گشته اند
.پ تنها ۱۱ مورد از بنیانگذارانی که بدل به سرمایه گذار شده بودند، شرکت های راه انداخته اند که بتوانند سهام اولیه اش را در بورس عرضه دارند و یا بتوانند به قیمتی بیش از ۱ میلیارد دلار، آن را به فروش برسانند. بسیاری از سرمایه گذاران موفق، اقدام به راه اندازی شرکت های نوپای استثنایی نموده اند، که براساس معیار های تحریف شده امروزی، به عنوان بنگاه هایی با خروجی های اقتصادی «متوسط» شناخته میشوند. پل گراهام[2]، از اعضای شرکت وای کومباینیتور[3]، یکی از با نفوذ ترین سرمایه گذاران خطر پذیر ۱۰ سال گذشته است، اما از طرفی، استارت آپ وی به نام ویاوب[4] «تنها» به قیمت ۴۹ میلیون دلار فروخته می شود. با هر معیار واقع بینانه ای که بسنجیم، ویاوب، یک موفقیت به تمام معنا بود، اما شاید این شرکت نتوانست با داستان های عوام فریبانه و جمع آوری مکررانه کمک های مالی برای خیریه ها، سنخیتی ایجاد نماید. این شرکت تنها توانست به درآمدی ۲/۵ میلیون دلاری، قبل از فروش برسد-پل گراهام، مهیای بازگشتی شکوهمند و منادی بخش شده بود. به نظر می رسد که این اتفاق ثابت کرد که یک خروج «بی سر و صدا» می تواند به اتفاقات بزرگی ختم شود.
داستان های تحقیرآمیز ۱۰۰ میلیون دلاری
نه تنها فروش یک شرکت به قیمت ۱۰۰ میلیون دلار، اغلب توسط سرمایه گذاران خطر پذیر، مورد تمسخر قرار می گیرد، بلکه در برخی اوقات، به صورت کاملا آشکارا توسط جامعه شرکت های نوپا نیز مورد استهزاء واقع می گردد. آرون پتزر[5] با راه اندازی وب سایت Mint.com به شهرت رسید، و طراحی تجربه کاربری (UX[6]) قدرتمند این سایت، چنان موفقیت آمیز بود که این یونیت[7]، مبلغ ۱۷۰ میلیون دلار را برای خرید این شرکت پرداخت نمود. او بنا را به بی اعتنایی عبارت رایجی که می گوید «یا دست به کاری نبر، و یا اگر بردی، تا آخرش ادامه بده[8]» گذاشت؛ و در عوض، ثروت هنگفتی به دست آورد-و صریحا به خاطر آن مورد تمسخر قرار می گرفت. میزان حقارت موجود در فروش این شرکت به قیمت ۱۰۰ میلیون دلار «ناقابل» آنچنان گسترده است که در لغت نامه اوربن[9]، مدخلی با عنوان «Pulling a Patzer» برای آن در نظر گرفته شده است-به معنی فروختن شرکتی نوپا در ازای مبلغی بسیار ناچیز. نه، این شوخی نبود؛ می توانید آن را جستجو نمایید. به تازگی، یکی از شرکت های مشارکتی به یک غول فناوری در ازای مبلغی بیش از یک صد میلیون دلار فروخته شد. کسب سود در یک دوره کوتاه باعث ایجاد هیجان مضاعفی درونمان می شود، و هر یک از این موسسان درآمد سال اخیرشان از لبرون جیمز[10]، بیشتر بود. احتمالا، اگر به این موضوع، نگاهی واقع بینانه بیاندازیم، فروش شرکتی به این مبلغ، برابر با میزان درآمدی است که این شرکت می توانست انتظار داشته باشد، و یا با پیروزی در تمام رقابت های ممکن، آن را به دست آورد. در این دوران که، شرکت های نوپای تک شاخ، همه توجهات را معطوف خود ساخته اند، نا شکری از این پیروزی ها، در بهترین حالت، دیدگاهی شکست خورده و در بدترین حالت، یک بدبینی تاسف بار به شمار می رود.
«یا دست به کاری نبر، و یا اگر بردی، تا آخرش ادامه بده» امروزه منطق شکست خورده ای است.
مراد این نیست که کارآفرینان بایستی مدام به دنبال حرکات جسورانه بوده و یا پتانسیل واقعی شرکت خود را نادیده انگارند. می خواهیم با یک سرمایه گذاری به شرکت هایی در سطح اوبر، گوگل[11] و فیسبوک[12]، دست یابیم. واقعیت این است که هر کسب و کاری مناسب این کار نیست. بخشی از آن بر می گردد به این که بسیاری از این دست سرمایه گذاران خطر پذیر به درآمد هنگفتی در زیر سایه شرکت های هوس برانگیز تک شاخ، دست یافته اند که باعث شده تا بر اساس ارزیابی های مبتنی بر مبالغ دریافتی در قبال خروج، مبلغ قابل توجهی را از طریق کسب و کارشان، به دست آورند.
ایده هایی که هنوز در مرحله بذرپاشی بوده و بوی کسب و کارهای چند میلیارد دلاری از آنان به مشام می رسد، می توانند در آینده، گرفتار موانع غیر منتظره ای گردند. در مورد استارت آپها با سرمایه متوسط، لزوما این اشتباهات، منجر به ایجاد ضرر و زیان غیرقابل جبران نمی شود. متاسفانه، بسیاری سرمایه گذاران خطر پذیر چنین برآورد می کنند که آنها تنها در صورتی به موفقیت دست خواهند یافت که میزان مبلغ خروجشان در شرکت های متعدد به بیش از یک میلیارد دلار برسد. بنابراین این سرمایه گذاران در روندی معقول اما نه چندان پر انگیزه، اقدام به سرمایه گذاری قابل توجهی در شرکت های نوپا می نمایند، که این کار باعث از بین رفتن فرصت های واقع گرایانه و افزایش مبلغ خروج می شود. به عنوان مثال، فرض کنید، صاحب یک شرکت ۱۰ میلیون دلاری هستید که در سال گذشته درآمد ناخالصی معادل ۵۰ میلیون را در آخرین دوره مالی خود به دست آورده است. این شرکت امیدوار است تا میزان درآمدش را در این سال به دو برابر رسانده و خود را در فهرست شرکت های جذاب بگنجاند، اما این شرکت ها، سود سهامشان قلیل و دستشان در بخش اقتصادی بسته است. به طور طبیعی، یک شرکت ممکن است با جذب سرمایه ۸۰ میلیون دلاری، بتواند در گام بعدی درآمدش را به ۲۰ میلیون دلار افزایش دهد.
به نظر می رسد که این اتفاق ثابت کرد که یک خروج «بی سر و صدا» می تواند به اتفاقات بزرگی ختم شود.
در عوض، در دوره کنونی، یک سرمایه گذار خطر پذیر، به محض اینکه نشانه هایی از پیشرفت را می بیند، دچار جو هیجانی موجود در بازار شده بنیانگذاران را با این جمله قانع میکند که «یا دست به کاری نبر، و یا اگر بردی، تا آخرش ادامه بده»! ” این سرمایه گذار خطر پذیر، علاقه شدید به خرج کردن این ۲۰ میلیون دلار از خود نشان می دهد (او مستلزم به کارگیری این سرمایه است تا مبلغ موردنظر برای سرمایه گذاری بعدیش را فراهم سازد) و نیز در متقاعد ساختن کارآفرین برای قبول ۴۰ میلیون دلار (که نصف این مبلغ سهم کارمندان داخلیست) در عوض ۲۶۰ میلیون دلاری که برای شرکت ارزش گذاری شده است. در حال حاضر با ارزش پس از جذب سرمایه ای معادل ۳۰۰ میلیون دلاری، این شرکت نیازمند دستیابی به میزان فروشی معادل یک میلیارد دلار، است تا بدین ترتیب وقت سرمایه گذاران خطر پذیرش را تلف نکرده باشد. تنها با در درآمدی ۱۰ میلیون دلاری و سود ناخالص قلیل، این شرکت نوپا تمام سهام خود را با ۵۰۰ میلیون دلار به فروش رسانده و روند خروج را در پیش گرفت. گرچه آنها درآمد کمتری به دست آورده بودند، ولی فروش شرکت به مبلغ نیم میلیارد دلار، همه را خوشحال نمود. در عوض، احتمالا میزان نرخ مصرف نقدینگی را افزایش خواهند داد و پول بیشتری به دست خواهند آورد. سرانجام، احتمالا این شرکت نوید بخش، زمانی می تواند روند خروج از کسب و کار را پیش گیرد که، کسی حاضر به پرداخت قیمتی بیش از قیمت خرید نبوده، و سرمایه گذاران خطر پذیر نیز، علاقه اشان برای اختصاص نرخ مصرف نقدینگی لازم را براساس امید های واهی، از دست رفته ببینند.
میزان سرمایه، خود گویای همه چیز است.
خروج در ازای مبلغ هنگفت ۱۰۰ میلیون دلار، تنها راه ممکن است، چنانچه سرمایه قابل توجهی به کسب و کارتان اختصاص نداده باشید. اگر می خواهید انعطاف پذیر باشید، باید با استراتژی مطلوب تری به جذب سرمایه بپردازید. این کار را با انتخاب سرمایه گذار شروع می نمایید. سهام دار شرکت فاندر کولکتی[13]و، دیوید فرانکل[14]، اغلب می گوید، “میزان سرمایه، خود گویای همه چیز است”. به عنوان یک قاعده کلی و بیرحمانه، شرکت نوپای شما، نیاز به فراهم آوردن شرایطی دارد که بتواند موقع خروج، حداقل به میزانی برابر با سرمایه، سرمایه گذار خطر پذیر، دست یافته باشد. با داشتن درآمدی معادل ۵۰ میلیون دلار، می توانید شرکتتان را به راحتی به مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار به فروش برسانید. با داشتن سرمایه ای معادل یک میلیارد دلار، میتوانید به کره ماه سفر کنید. با دقت انتخاب کنید و مطمئن شوید که می دانید در حال قدم نهادن به چه کاری هستید.
راه اندازی شرکت نوپایی با سرمایه ۱۰۰ میلیون دلاری، هیچگاه مایه شرمساری نیست.
اکثریت قریب به اتفاق شرکت های فن آوری به قیمتی کمتر از ۱۰۰ میلیون دلار به فروش می رسند. فروش شرکتی به قیمت ۱۰۰ میلیون دلار، آن هم پس از درآمدزایی قلیلی که داشته، اتفاقیست که باید برای آن جشن برپا نمود. هنگامی که شرکت خود را به فروش می رساندیم، بسیاری از بنیانگذاران که بعدا عنوان سرمایه گذار خطر پذیر شرکت را عهده دار شدند، از این اتفاق به عنوان موفقیت یاد می کردند. در برخی موارد، فروش ده ها میلیون دلاری می تواند برای بنیانگذاران از فروشی صدها و یا حتی میلیاردها دلاری هم، سودآور تر تلقی گردد. فروش نسبتا موفق آمیز شرکتی نوپا، می تواند شما را صاحب ثروتی کند که بتوانید تا آخر عمر به راحتی زندگی نمایید. این امر می تواند شما را طلایه دار راه اندازی شرکتی دیگر-و یا شاید پیشرو ترین شرکت جهان-نماید. بسیاری از بنیانگذاران شرکت های نوپا، توانستند موفقیت های “متوسطی” را که در قلمرو کارآفرینی به دست آورده بودند، با استفاده از سرمایه گذاری مخاطره آمیز، بدل به حرفه های شگفت انگیز نمایند.
[1] Unicorn
[2]Paul Graham
[3] Y Combinator
[4] Viaweb
[5] Aaron Patzer
[6] User Experience
[7] Intuit
[8] Go Big or Go Home
[9] Urban Dictionary
[10] LeBron James
[11] Google
[12] Facebook
[13] Founder Collective
[14] David Frankel