بدون استیو ووزنیاک، هیچ شرکتی به نام اپل وجود نداشت .
ووزنیاک، که اپل را 40سال پیش به همراه استیو جابز فقید بنیانگذاری نمود، در سیلیکون ولی همچنان فردی محترم است. گرچه او دیگر ارتباطی با اپل ندارد، همچنان سرگرم حضور در کنفرانس های تکنولوژیهای بزرگ جهت تهییج مخترعین است، به عنوان دانشمند ارشد برای استارتاپ ذخیره داده موسسه، Primary Data، عمل میکند، و حتی تا چند سال پیش وقت حضور در برنامه های تلوزیونی و همراهی با ستارگان سینما و تلوزیون را نیز داشت.
در روز جمعه، ووزنیاک به رویداد پیش روی Silicon Valley Comic Con باز میگردد که در آن طرفداران فرهنگ پاپ، افراد مشهور، و کارشناسان فناوری برای تجلیل از آنچه وی آنرا «بعد تودرتوی امور» مینامد گرد هم می آیند. در این مصاحبه ویرایش شده با مجله فُرچون، ووزنیاک درباره عملکرد مشابه شرکت پیشین او با مایکروسافت، تاثیر پول در Silicon Valley، و درونگرائی در عصر شبکه های اجتماعی سخن می گوید.
چشم انداز فناوری چه تغییراتی را در طول این سالها داشته است؟
ووزنیک: وقتی من و استیو اپل را راه اندازی نمودیم بسیار بیتجربه و جوان بودیم. ما هیچ چیزی درباره کسب وکار نمیدانستیم. ما نمیدانستیم که معمول است شما شرکتی را راه اندازی کنید و سپس به عنوان راهکاری برای خروج، سهم شما خریداری شود. تصور ما آن بود که شما در خانه شروع به کاری میکنید، محصولی را میسازید، و سودآور میشوید و از این رو شرکتتان را برای همیشه خواهید داشت. مادامیکه شرکت سوددهی دارد، هیچگاه از دست نمیرود. تصور من بدین گونه بود. آه پسر، اما داستان اکنون در Silicon Valley چیز دیگری است.
من فکر میکنم متاسفانه افراد زیادی وجود دارند که طرحی برای خروج سریع دارند، مثل فروختن کسب وکار به یک شرکت بزرگ دیگر، تا پول کافی برای خرید یک خانه در سانفرانسیسکو را بدست آورند. سپس به خانه بعدی نقل مکان میکنند. شرکتهای بسیاری وجود دارند که توسط افراد اهل کسب وکار راهاندازی شده اند نه مهندسان. مهندسان میگویند، «یک محصول مطمئن چه میتواند باشد؟ چه چیزی دنیا را بهتر و فوق العاده تر میکند؟» این آن جائی است که من از آن آمده ام.
حوزه فعالیت شما مهندسی است.
من سرمایه گذرای نمیکنم. اصلاً قائل به این کا رنیستم. من هرگز نخواستم به پول نزدیک شوم، چون پول میتواند ارزشهایتان را فاسد کند.
نظرتان درباره ترقی مهندسان به عنوان افراد برجسته در Silicon Valley چیست؟
دلیلش بیشتر میزان پولی است که ایشان دارند – من راه خلاف آنرا رفتم. من نمیخواستم یکی از آنها باشم. در اوائل من در جاهائی مانند موزه ها در شهر مورد علاقه ام، سنجوز سرمایه گذاری میکردم. من در آنجا متولد شدم، و به همین دلیل خیابانی در آنجا به نام من است. من واقعاً نمیخواستم در طبقه اشرافی «بیش از آنچه هرگز میتوانید نیاز داشته باشید» جائی داشته باشم.
وقتی در حال راه اندازی اپل بودید آیا هرگز فکر میکردید شرکتهائی مانند فیسبوک این چنین غالب شوند؟
خوب، ماکروسافت بود. من تازه کار بر CNBC را شروع کرده بودم، و آنها میپرسیدند، «اوه، خدای من. اپل میخواهد این نرم افزار را بسازد و آنرا برای خودروهای بدون راننده مجوز دهد.» خوب، اپل دارد ماکروسافت میشود. ماکروسافت سیستم عاملی داشت که تاج پادشاهی آنها بود و آنها مجوز آنرا برای همه صادر میکردند. اپل گفت نه – آنها باید سخت افزار را بسازند. سخت افزار و نرم افزار باید (در کامپیوتر) در کنار هم باشند، ولی در خودروها، نه.
نظرتان راجع به مسافرت فضائی تجاری و افرادی مانند مدیرعامل آمازون جف بزوس و مدیرعامل تسلا الون ماسک که درگیر این پروژه شده اند چیست؟
هیچ کسی انتظار آیفون را نداشت. هیچ کسی انتظار گوگل را نداشت. هیچ کس انتظار نداشت فیسبوک و توئیتر به این عظمت برسند. واقعاً دشوار است با یک اسپردشیت[1] چیز معناداری را پیشبینی نمود؛ در غیر اینصورت شرکتهای بزرگی که از پیش وجود داشتند آنها را ایجاد کرده بودند. البته Space X (استارتاپ فضائی ماسک) و Blue Origin (استارتاپ فضائی بزوس)، از ناکجا آباد نمی آیند، بلکه در فکر افرادی ریشه دارند که سعی دارند کاری با ریسک بسیار را انجام دهند.
قبول دارم کار پر خطریست، اما دیدن آنچه این شرکتها در حال انجام آنند بسیار جذاب است.
بله، کاوش فضائی به مهندسی و دانش علمی برمی گردد. نیاز به بودجه خاصی دارد، اما بودجه ناسا برای آنچه انجام میدهند ظاهراً بسیار کم است. این بودجه آنقدر کم است که من تعجب نمیکنم بازیگران بزرگ بخش خصوصی نیز بتوانند تغییری ایجاد کنند.
اخیراً گفته اید که شرکتهائی مثل اپل و گوگل در سال 2075 از آنچه اکنون هستند نیز بزرگتر خواهند شد. فکر میکنید این شرکتها با توسعه فعالیت به دیگر حوزهها به این مهم دست خواهند یافت، نظیر آنچه گوگل و اپل در حال حرکت به سمت آن در حوزه مراقبتهای بهداشتی هستند؟
نمیدانم. هر شرکتی باید در حوزهای که در آن قابلیت دارد فعالیت نماید. هنرمندانی وجود دارند که تنها به درد بازیگری میخورند. هر کسی نباید هر کاری که در جهان هست را انجام دهد، و وظیفه اصلی اپل به واقع مراقبت از نام تجاری شرکت است. تولید محصول به شیوهای که از نام تجاری شما محافظت کند. این یک وظیفه است؛ وظیفهای کلیدی در جهان، و این به معنی تولید هر محصولی نیست. هر کسی که دارای سهام اپل است میگوید: «نه، نه، نه، شما باید الآن کار جدیدی انجام دهی. خوب اینجا Silicon Valley است و شما همواره باید به دنبال چیز جدیدی باشید و هیچگاه متوقف نمیشوید. یعنی مگر آنکه کمی باهوش باشید.
چرا حساب توئیتر شما اساساً دارای یک جدول زمانی از مکانهائی که آنها را دیده اید و رستورائی که در آنها غذا خورده اید است؟
من فرد مناسبی برای شبکه های اجتماعی نیستم. هرگز در زندگی خود اجتماعی نبوده ام. من ذاتاً انسانی اجتماعی نیستم.
وقتی فیسبوک و توئیتر پا به عرصه گذاشتند من از آنها صرف نظر کردم، چون من کار را با هر کسی که از من تقاضای دوستی میکرد خاتمه میدادم. من 5000 دوست فیسبوکی دارم که آنها را اصلاً نمیشناسم، و آیا قرار است آنچه را که ایشان در زندگی روزمره خود انجام میدهند کاوش نمایم؟ این وضعیت چندان به کار من نمیآید زیرا کار را تنها به 100 نفری که واقعاً میشناسم ختم نخواهم کرد.
اما من فوراسکوئر را پیدا کردم. در واقع در اسپانیا بودم و تعدادی از بچه ها آن را به من معرفی کردند، پس من اقدام به نام نویسی کردم. فکر میکردم، «همسرم خواهد توانست ببیند من کجا هستم.» اما اگر در رستورانی نام نویسی کنم و کسی روی آن نظر بدهد، آن نظر را از طریق ایمیل از فیسبوک دریافت خواهم نمود. پس من معمولاً 100 تا 200 سوال فیسبوکی در روز دارم و اگر فکر کنم پاسخ من میتواند مهم باشد میروم و به برخی از آنها جواب میدهم.
جالب است که فوراسکوئر را بر دیگر شبکه های اجتماعی ترجیح میدهید
این یک شبکه یکطرفه است، و توئیتر هم میتواند یکطرفه باشد. راستش را بگویم، من توتیتر و آن چرا برای جهان انجام داده است تحسین میکنم. فیسبوک را هم تحسین میکنم، ما کمی از قدرتی که فیسبوک و گوگل دارند هراس دارم و نسبت به بیشتر مردم بیشتر از آنها اجتناب میکنم. تقویم من روی گوگل است و کار دیگری غیر از این با گوگل ندارم. وقتی این تبلیغات را در هر جائی میبینم و اینها دقیقاً آن چیزی هستند که اخیراً به آنها نگاه میکنم، شما در دنیای من زندگی میکنید. شما به آن ثبات میدهید. این آن دنیای پرماجرای رفتن و دیدن یک فیلم جدید با ابرقهرمانان فاتح در آن نیست.
خوب، این یک کاربرد واقعگرایانه از هوش مصنوعی در دنیای امروزی است
این سطح امروزی هوش شبیه سازی شده برای شکلی از شناختن شماست. مضحک آنجاست که هر کسی در فیلمهای عامه پسند باید فردی بالاتر و برتر از دیگران باشد. و این آن چیزی است که ما راجع به خود به عنوان انسان فکر میکنیم. خوب، من که هستم؟ من آنچه در ذهنم است هستم. من خاطراتم، احساساتم، و دیدگاهم نسبت به جهان را دارم. و این آن چیزی است که من هستم.
[1] صفحه گسترده
منبع : Venturebeat