داستانهای موفقیت Y Combinator، نکاتی در مورد شکل گیری و جذب سرمایه ( قسمت دوم )

High angle view of business team working on the meeting.

آرون: اما چرا من باید سهام بخرم؟ چرا از همان اول این سهام به من اعطا نمی شود؟

کارولین: به خاطر این که Delaware، مفهمومی به نام ارزش اسمی دارد که می تواند هر عددی که مد نظر شماست باشد و همان طور که بسیاری از مردم می دانند این عدد اغلب خیلی پایین است. مثلاً هزاران پنی است و البته این سهام ها باید کمی مورد بررسی قرار گیرند تا جای هیچ گونه سوالی باقی نماند. شما در شروع کار می توانید با پرداخت تنها چند پنی سهام اولیه صادر شده را بخرید و این از ملزومات کار می باشد و قانونی است.

این جا هدف تعداد سهام نیست، بلکه بیشتر آن چیزی است که تصاحب می کنید. بنابراین شما می توانید 100 سهام داشته باشید و یا 10 میلیون سهام. Valley تمایل دارد که تعداد بالای سهام و با قیمت پایین را جا بیاندازد.

تقسیم عادلانه سهام

آرون: فکر می کنم یکی از بزرگ ترین سوالاتی که در مورد تقسیم سهام در استارت آپ با آن مواجه می شویم، این است که واقعاً چگونه سهام اولیه را باید تقسیم کرد. همچنین فکر می کنم که یک میلیون نفر از بیرون با حسابگرهای پیچیده سهام که در اینترنت موجود است، حساب می کنند که شما برای هرچیزی چقدر بدست می آورید. حال اگر آن ها بخواهند بدانند که چه میزان سهام بین بنیان گذاران تقسیم شده، شما چه خواهید گفت؟ بهترین چشم انداز شرکت و یا موفقیت آن باید چه شکلی باشد؟

کریستی: خب وقتی که ما به ساختار سهام و شرکت هایی برای جذب سرمایه نگاه می کنیم، ترجیحاً به دنبال عدالت هم هستیم. من فکر می کنم وقتی موقعیتی را می بینیم که در آن یک بنیان گذار 90 درصد سهام و دیگری 10 درصد از سهام را دارد، بنا به دلایلی زنگ های خطر به صدا در آیند. یکی از این دلایل و مشکلات می تواند این باشد که آن ها واقعاً به طور کامل در مورد آن فکر نکرده اند.

می دانید که ما معمولاً انتظار داریم بنیان گذاری که 90 درصد سهام به او تعلق دارد بگوید: من سه ماه روی این استارت آپ کار کرده ام. من نمونه اولیه را کدگذاری کرده ام و من این شریک و بنیان گذار را وارد این کار کرده ام، پس کل سهام باید متعلق به من باشد و در کل این ایده من بود.”

آرون: خب من می توانم بیرون گود بشینم و بگویم که ایده از آن من است. من نابغه ام و مستحق تصاحب 80 درصد از شرکت هستم. علاوه بر آن من اولین سرمایه 15000 دلاری را جمع آوری کردم و 5000 دلار از سرمایه خود را  صرف شرکت کردم. پس من مستحق تصاحب 90 درصد از شرکت هستم. چرا این کار امکان پذیر نیست؟

کریستی: خب این ها بنا به دلایلی ممکن نیست. بزرگ ترین دلیلش هم این است که وقتی شما فکر می کنید این شرکت می خواهد به موفقیت برسد و به دنبال عرضه عمومی سهام آن هستید، سه ماه کار کردن مثل قطره ای از دریا می ماند و شما باید حداقل 10، 15 و یا 20 سال در این شرکت کار کنید. و شما می دانید که بسیاری از ایده های اولیه در شرکت ها به چیزی که نهایتاً خروجی کار محسوب می شود شباهتی ندارد.

پس بله، ممکن است ایده از آن شما بوده باشد، اما بعد از آن کل کارهای اجرایی که باید انجام شوند باید در این ایده ادغام شوند. این بر می گردد به همان نکته ارتباطی و پشت هم بودن گروه و اگر چنین حسی در شرکت و بین اعضای گروه خود دارید یعنی شما یک مجموعه برابر از شرکای بنیان گذار دارید که حرف همه آن ها یکی است و هر کدام که حرفی بزنند در واقع حرف بقیه را منعکس کرده اند. همچنین می دانید که اگر یکی از بنیان گذاران مقداری پول برای شروع کار شرکت گذاشته باشد، شاید آن ها بعداً به او یک یا دو درصد و یا عدد کوچکی سهام اضافه بدهند.

اما این جا یک ناهماهنگی بزرگی هم وجود دارد و آن این است که با وجود این که هر کسی استرس دارد و هر کسی ساعت های طولانی کار می کند، ممکن است یکی از بنیان گذاران از تمام پتانسیل خود برای بالا بردن شرکت استفاده کند و دیگری این کار را نکند، همین باعث می شود که آن بنیان گذار از خود بپرسد، آیا واقعاً ارزشش را دارد که من وقتم را صرف این کار کنم؟

آرون: همیشه فکر کردن به این پتانسیل برای بالا بردن چیزی برای من بسیار پیچیده بوده، به خاطر این حقیقت که بیشتر سهام هایی که افراد در استارت آپ های تازه کار خود صادر می کنند هیچ ارزشی ندارند و هیچ وقت هم ارزش خیلی زیای پیدا نخواهند کرد. همچنین تلاش برای ارزیابی نسبی این که چه کسی در برخی سناریوهای خارق العاده که باعث موفقیت آن ها شده پول بیشتری ساخته، فوق العاده دشوار است.

ببینید، اگر ارزش این شرکت 100 میلیارد دلار باشد، 10 درصد خوب است. اما در این صورت به نظر نمی رسد که شما مالکان یکسانی هستید. درست است؟ اگر هر دوی شما 10 سال کار کنید و شما تازه احساس کنید که مثل یک شریک تازه کار هستید در صورتی که شما هر کاری برای این شرکت انجام داده اید، این جا آن سناریوی بد ایجاد می شود و همان طور که شما قبلاً  در ارتباط با رابطه بد گفتید، این به همه تصمیم گیری های شرکت هم سرایت می کند.

کریستی: بله. این واقعاً اتفاق می افتد. می دانید که مسائل بسیار زیادی هستند که می توانند باعث ایجاد مشکلات شوند. و این در واقع به این حقیقت بر می گردد که شما با هم ارتباط برقرار کرده باشید. باید از این مسئله اطمینان حاصل کنید که کل گروه بنیان گذاری خوشحال هستند و احساس می کنند که عدالت رعایت شده و در این صورت است که آن ها حاضر هستند برای شرکت از جان خود مایه بگذارند.

آرون: می دانم که یکی از چیزهای مورد علاقه من در مصاحبه زمانی اتفاق می افتد که مقابل یک گروه بنیان گذاری قرار می گیرم که تقسیم افراطی 90 و 10 درصدی سهام را داشته اند. و جالب این که آن ها می گویند: “فقط برای این که بدانید می گوییم که مشکلی برای صحبت در این زمینه نداریم. اما تجربه ما نشان می دهد که این یک مسئله عادی است.” این جا است که می بینید چشمان بنیان گذاری که سهام کمتری دارد افکارش را لو می دهد که می گوید: من تا به حال این را نمی دانستم.

پس الان شما دارید برخی مسائل را به برخی افراد آموزش می دهید و امیدوارم این باعث شود موقعیت بهتری برای چنین شرکت هایی ایجاد کند و باعث پیشرفت آن ها شود. این پیامی است که ما می خواهیم در این جا اعلام کنیم. نه این که بگوییم این همان چیزی است که اتفاق می افتد. درسته؟ اما اگر تقسیم برابر سهام اتفاق نیافتد، می تواند به این دلیل باشد که در این زمینه با هر دو طرف توافق شده و نمی تواند به دلیل ایده… اعمال شده باشد.

کارولین: همچنین توجه داشته باشید که گاهی اوقات بنیان گذار دارای 10 درصد سهام شروع به توجیه کردن می کند و بنیان گذار 90 درصدی چیزی نمی گوید. این مثل تماشا کردن سندرم استکهلم می ماند، این طور نیست؟ آن ها مثلاً می گویند که به خاطر این است که من ایده ای نداشتم و یا من اصلاً تحصیلات نداشتم. به هر حال همه این ها بهانه است و شما فقط باید بنشینید و گوش دهید و موقع رفتن هم بگویید که این ها اصلاً در این مورد با هم ارتباط برقرار نکرده اند.


Warning: A non-numeric value encountered in /home/irstartup/public_html/wp-content/themes/newspaper/includes/wp_booster/td_block.php on line 353

ترک پاسخ