جاشوا ریوز یکی از بنیان گذاران Gusto است که در این مصاحبه در مورد طرز فکر یک بنیان گذار، عدم اطمینان کامل به حس موفقیت در یک استارت آپ و اهمیت وقت گذاشتن برای تفریح و دور از کار بودن می گوید.
ماکرو: گاستو، تقریباً از چهار سال پیش یعنی زمانی که شما آن را تحت نام ZenPayroll و از طریق YC راه اندازی کردید، رشد زیادی داشت. حدود 30 هزار شرکت به پلتفرم شما ملحق شدند که الان در منافع شما شریک هستند و همچنین شما توانستید بیشتر از 150 میلیون دلار بودجه کسب کنید.
اما قصد داریم برای شروع کمی به عقب برگردیم. چرا در وهله اول تصمیم گرفتید که یک شرکت تأسیس کنید؟
جاشوا ریوز: خب، برای این که به عقب برگردیم از این جا شروع می کنم، من در سان فرانسیسکو متولد و در شمال شهر بزرگ شدم. اما پدر و مادر من هر دو مهاجر هستند. پدرم اهل پیتسبورگ است و در دهه 70 به کالیفرنیا آمد. مادرم هم اهل بولیوی است. او در سن 18 سالگی به آمریکا آمد و باید صحبت کردن به زبان انگلیسی و هر چیز دیگری را می آموخت. پدر و مادرم هر دو در دانشگاه سان فرانسیسکو تحصیل کردند و در همان جا نیز با هم آشنا شدند. آن ها در ادامه تصمیم گرفتند که معلم شوند.
وقتی که در مورد کارآفرینی فکر می کنم، به آن به عنوان یک طرز فکر ساختاری نگاه می کنم. لزوماً هم به ساخت یک شرکت فکر نمی کنم. روشی که در حال حاضر جواب می دهد را قبول نمی کنم ولی در عوض به نحوه کار آن روش می اندیشم. همیشه فکر می کنم پدر و مادرم به یک مکان کاملاً جدید نقل مکان کردند که منشأ الهامات بزرگی برای من بوده است: یادگیری یک زبان جدید و وفق دادن خود با یک فرهنگ جدید. افرادی که با این تعریف به یک مکان کاملاً جدید نقل مکان می کنند، آماده روبرو شدن با خطرات بیشتری هستند. در واقع آن ها ساخت یک زندگی کاملاً جدید در جایی را انتخاب می کنند که باید به سمت تغییر برخی موارد بروند – می خواهم ببینم آن ها در وضع موجود چگونه کارها را انجام می دهند و آن ها چگونه به زندگی حال حاضر خود نگاه می کنند.
من همیشه می خواستم این مسائل را بعد از آن ها لمس کنم. این برای من به معنای تأسیس یک شرکت می باشد.
ماکرو: با توجه به بیوگرافی شما، متوجه شدم که در دانشگاه، رشته مهندسی برق خوانده اید. چگونه به ایجاد نرم افزاری مبتنی بر پلتفرم حقوق و دستمزد رسیدید؟
جاشوا: بله، در واقع همه بنیان گذاران Gusto، مهندسی برق خوانده اند، من تابستان در فاب شرکت اینتل به عنوان کارآموز کار می کردم. در آن جا، اطرافم را میلیاردها دلار تجهیزات احاطه کرده بود و به عنوان یک متخصص برق، احساس بچه ای را داشتم که در یک فروشگاه آب نبات قرار گرفته است. هفته اولی که آن جا بودم را به خاطر دارم، در حالی که لباس مخصوصی را پوشیده بودم که چهره فرد هم در آن به سختی دیده می شد، در اتاقی تمیز در فاب سمی کنداکتور بودم. فرد دیگری با همان لباس مخصوص نزد من آمد و گفت که شما باید نیروی جدید باشید. من هم در پاسخ گفتم: بله تازه یک هفته است که کارم را شروع کردم. او گفت: حدس می زدم چون که بیش از حد شوق و ذوق دارید.
به هرحال، من در مدرسه دو برابر رشته مهندسی برق روی پردازش سیگنال که ریاضیات زیادی هم داشت، کار کردم. هدف اصلی این است که شما چگونه سیستم هایی پیچیده ای که آن ها را به ازای چند چیز مهم ساده می کنند را انتخاب می کنید؟ فکر می کنم که این مسئله واقعاً برای من مفید بود. داشتن کار زیاد برای انجام دادن و پی بردن به مهم ترین مسائل، قلب و روح یک استارت آپ می باشند.
ماکرو: آیا Gusto نخستین استارت آپ شما بود؟
جاشوا: خیر. من در سال 2008 شرکتی تأسیس کردم که در واقع پلتفرم منتشر کننده اپلیکیشن بود. در آن زمان پلتفرم اپلیکیشن فیس بوک تازه راه اندازی شده بود و اگر شما می خواستید برای پلتفرم خود یک اپلیکیشن بسازید، برای استخدام یک توسعه دهنده و یا اساساً داشتن دوست مهندسی که بتواند به شما کمک کند، 20 هزار دلار نیاز داشتید. به همین دلیل من با همکلاسی سابقم که در چند سال گذشته برای گوگل کار می کرد، یک تیم تشکیل دادم و پلتفرمی ساختیم که به مردم اجازه می داد اپلیکیشن هایشان را خودشان بسازند.
ماکرو: کار چطور پیش رفت؟
جاشوا: بسیار موفقیت آمیز بود. در زمانی که 40 میلیون نفر در اپلیکیشن حضور داشتند، ما هزاران دلار در روز از طریق تبلیغات درآمد داشتیم. این اتفاق در سال 2010 افتاد، اما من باز هم به کار کردن ادامه دادم تا در عرض یک سال کل شرکت را از آن خود کنم.
اما احساس می کردم که کار کاملاً درست پیش نمی رود. امروز می دانم که این حس به خاطر این بود که تجارت به جای این که فعال باشد، انفعالی بود. هدف نهایی ما واضح نبود. ما فقط روی ساخت پول بیشتر تمرکز کرده بودیم. معیار اصلی ما از موفقیت، درآمد بود – هیچ حسی نسبت به آن چه که واقعاً روی دنیا تأثیر می گذارد و یا این که چرا این مسئله اهمیت دارد، نداشتیم و یا این کار در 10، 20 و یا 30 سال آینده شبیه چه چیزی خواهد بود؟ با نگاهی به گذشته، فکر می کنم که ناهمواری های زیادی داشته ایم.
اشتباه من را تکرار نکنید. با همه این تفاسیر ما بسیار خوش شانس بودیم و این از بسیاری جهات تجربه بسیار بزرگی بود. اما حس موفقیت باید بیشتر از این حد احساس می شد. واضح است که چیزهایی از قلم افتاده است.
ماکرو: آیا مورد ملموسی هست که شما از آن تجربه چیزی یاد گرفته باشید؟
جاشوا: بله، بسیار زیاد هستند.
یک چیز هست که دوست دارم به سایر بنیان گذاران و یا هر کسی توصیه کنم – وقت گذاشتن برای خود اندیشی و تفکر و تأمل مهم است. بعد از ترک شرکت چند ماهی طول کشید تا خوداندیشی مرا قادر به گفتن این حقیقت کند که همه تجربیاتم کاملاً درست نبوده و همچنین بتوانم علت آن را با جزئیات و به صورت دقیق بیان کنم.
وقتی در مدرسه هستیم با وجود تعطیلات تابستان و یا تعطیلات نیمسال، تا حدی این یکپارچگی ها و اتحادها را داریم. اما در زندگی واقعی چنین ساختاری وجود ندارد. ما می توانستیم بدون این که از خودمان بپرسیم آیا باید به این طریق زمانمان را سپری کنیم، 20 سال را بدون هیچ دغدغه ای طی کنیم.
من در حال حاضر برای خودم یک ساختار دارم: در روزهای یکشنیه، همیشه چند ساعتی از کار و تکنولوژی دور می شوم و گاهی اوقات هم به طبیعت می روم و پیاده روی می کنم. در Gusto، چیزی تحت عنوان پرواز خارج از برنامه داریم که در آن هر کسی می تواند در اولین سالگرد ازدواجش یک بلیط پرواز رایگان برای هر نقطه ای از جهان داشته باشد. این قضیه 100 درصد کاربردی است. همیشه کارهای زیادی برای انجام دادن هست، مخصوصاً وقتی که در یک استارت آپ کار می کنید. وادار کردن خود به پیوسته و در یک جهت گام برداشتن نیز مهم است.
ماکرو: خب، چطور بعداً Gusto آمد؟
جاشوا: همه تجارب گذشته برای Gusto نقش کاتالیزور را داشت.
به عنوان مثال، من فهمیدم که استارت آپ های خوب برای رفع برخی مشکلات هستند، مثلاً برخی مشکلات اساسی وجود دارند که بنیان گذار خیلی به آن ها اهمیت می دهد و رفع آن ها هم بسیار آزار دهنده است ولی به هر حال برای تأسیس یک شرکت باید این کار را انجام داد. من می دانستم که اگر تصمیم به تشکیل گروه تازه ای بگیرم و بخواهم افرادی را استخدام کنم و سرمایه ام را دوباره افزایش دهم، باید قادر به گفتن این جمله باشم که: این مأموریت 20 یا 30 ساله من می باشد.
تامر (لندن)، ادی (کیم) و من سه بنیان گذار Gusto هستیم. ما سال ها دوستان صمیمی یکدیگر بوده ایم. همه ما قبلاً شرکت هایی تأسیس کرده بودیم و می دانستیم که چه مشکلی در زمینه حقوق و دستمزد و اسناد و مدارک HR وجود دارد. همچنین هر کدام از ما خانواده ای داشتیم که مدت طولانی با شرکت های تجاری کوچک همکاری داشته اند و یا برای آن ها کار کرده اند: مادر ادی یک مطب کوچک دارد، نامادری من مسئول حقوق کارکنان در شرکتی در سن خوزه است و پدر تامر یک فروشگاه دارد. ما مواردی که برای مردم مهم و اصلی بودند را می شناختیم و ایجاد یک راه حل مفید تا حدی مشکل بود. می دانستیم که در این مأموریت باید واقعاً شوق و ذوق داشته باشیم.
چیزی که می خواهم به بنیان گذاران تازه کار بگویم این است که تصور کنید این 10هزارمین باری است که می خواهید درباره آن چه که شرکت شما انجام می دهد توضیح دهید، آیا شما همچنان مثل بار اول با هیجان در مورد آن شرح می دهید؟ نسشت امروز من با شما احتمالاً 500 هزارمین باری است که در مورد Gusto توضیح می دهم و هیچ وقت از این کار خسته نمی شوم. با این کار شما به سرعت می توانید بررسی کنید که آیا این ایده باعث درآمدزایی ساده یا بهینه سازی تجارت می شود و یا چه مشکلاتی در خود دارد.
ماکرو: چطور فهمیدید که در چه جایگاهی قرار گرفته اید؟
جاشوا: من به لیست مشتریانم نگاه کردم و دیدم که همه این ها شرکت های متفاوتی هستند- آن ها شرکت های تکنولوژی در سیلیکون ولی بودند، اما یک نانوایی در لس آنجلس و یک گل فروشی در تگزاس هم در لیست بود. این برای ما جالب بود که می دیدیم ما به همه این شرکت ها کمک می کنیم تا با کارکنان خود رفتاری درخور بیشتر از یک عضو عادی شرکت داشته باشند. ما فقط روی بهینه سازی درآمد تمرکز نداشتیم؛ این مایه افتخار ماست که چگونگی بدست آوردن پول به اندازه میزان آن برای ما مهم است.
به عنوان یکی از بنیان گذاران می توانم بگویم که وقتی ما سه نفر با هم هستیم، هرگز احساس نمی کنیم که داریم کار می کنیم. در روزهای نخست YC، ما با هم در یک آپارتمان زندگی می کردیم و اتاق خواب ادی در واقع یک گنجه بود. اما هیچ وقت به آن به عنوان یک موقعیت تحمیل شده نگاه نکرد. ما صادقانه، شفاف و بدون تعارف با هم کار می کنیم.
می دانستیم که وقتی افراد جدیدی به گروه اضافه کنیم، باید واقعاً سخت کار کنیم تا کل مجموعه را حفظ کنیم و این بهترین کاری بود که می توانستیم انجام دهیم.
ماکرو: توصیه ای برای نحوه انجام دادن کاری که کردید، ندارید؟
شخصاً پیشنهاد استخدام 60 نفر اول شرکت را دادم. ما الان چند صد نفر نیرو داریم، پس بدیهی است که این نمی تواند مقیاس باشد. اما درکل، فکر می کنم که شرکت ها بیش از حد روی مجموعه مهارت ها تمرکز می کنند، در صورتی که ارزش ها و انگیزه ها هم به همان اندازه مهم هستند. در مصاحبه ها، ساده ترین راه برای گذر از برخی افراد که در توضیح این که آن ها واقعاً به چه چیزهایی اهمیت می دهند، فقط دستاوردهایشان را لیست می کنند، پیدا کردم: من روحیه سه سالگی ام را حفظ کرده ام. من هنوز هم فقط می پرسم، چرا؟ این به من کمک می کند تا علاوه بر آن چه که افراد انجام می دهند، انگیزه آن ها برای کاری که انجام می دهند را نیز بفهمم.
چیز دیگری که یاد گرفتم این است که تکرار، ما را خسته می کند اما در عوض باعث رشد سریع شرکت می شود. شما می توانید در طول یک دوره چند روزه چنین گفتگوی خوبی را در مورد یک تصمیم و یا پروسه داشته باشید و در آخر هم نتیجه گیری به اتفاق آرا را تجربه کنید. دو هفته بعد که برخی افراد جدید به تیم شما ملحق می شوند، از شما می پرسند که چرا ما کار X را به این نحو انجام می دهیم؟
اگرچه ممکن است برای هر کسی آسان باشد تا حس یک نیروی با سابقه در استارت آپ های با رشد سریع را داشته باشد مهم است که هرگاه این اتفاق افتاد بتوانید جلوی خشم خود را بگیرید. تکرار خود می تواند ارزشمند باشد. این به ما کمک می کند تا متوجه شویم در صورت نیاز، تغییر کنیم یا دیدگاهمان را عوض کنیم. این گفتگو تقریباً همیشه مؤثر و خوب است.
ماکرو:کمی سریع تر به جلو برویم، اخیراً اعلام شده که Gusto بودجه جدیدی بدست آورده که صبق گزارشات ارزش 1 میلیارد دلاری دارد. آیا شما از همان طریقی که فکر می کردید کمک های مالی را بدست آوردید و یا چیزی در این مسیر یاد گرفتید که بخواهید بیان کنید؟
جاشوا: ما همیشه به کمک های مالی به عنوان شکل دیگری از استخدام نگاه می کردیم. در واقع شما می توانید همان لنزی که برای استخدام کارکنان استفاده می کنید را به کار گیرید. مردم در یک چنین روش مهمی است که با شما همراه می شوند.
اغلب اوقات، بنیان گذاران می گویند برویم پول بدست آوریم! به جای این که بگویند من با چه کسی می خواهم کار کنم؟ وقتی که شما در حال استخدام فردی هستید، معمولاً این کار را در دو مرحله انجام می دهید: اول در مورد زندگی، کار، علاقه، انگیزه و مهارت شخص حرف می زنید. سپس در مرحله دوم با یک شیب تند وارد چگونگی انجام کار و علت و انگیزه فرد برای انجام این کار می شوید. اغلب اوقات افراد وقتی که با سرمایه گذاران صحبت می کنند مستقیماً وارد مرحله دوم می شوند و می خواهند هر طور که شده نظر او را جلب کنند.
شما که نمی خواهید در موقعیتی قرار گیرید که سرمایه گذار حس کند دارید او را موظف به حفظ خودتان می کنید و یا دارید او را مجبور به گوش دادن به توصیه های خود می کنید. فرض کنید شما کارمندی دارید که برای این که او را مشغول کنید باید کار پر مشغله بی فایده ای به او دهید. این کار بیهوده ای است. من از این مسئله نکته ای برای خودم ساختم و آن این است که همه سرمایه گذاران افرادی هستند که من مشتاق صحبت کردن با آن ها هستم.
این مسئله به خصوص در روزهای اول وقتی که در مرحله سرمایه با ریسک نسبی بییشتر هستید، اهمیت دارد. در حالت ایده آل، به جای این که شما افرادی را پیدا کنید که به شما پول دهند، افرادی را پیدا می کنید که در قبال پولی که به آن ها پرداخت می کنید به شما مشاوره می دهند.